افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن
افسر سلطان گل پیدا شد از طرف چمن *** مقدمش یا رب مبارک باد بر سرو و سمن
خوش به جای خویشتن بود این نشست خسروی *** تا نشیند هر کسی اکنون به جای خویشتن
خاتم جم را بشارت دِه به حُسن خاتمت *** کاسم اعظم کرد ازو کوتاه دست اهرمن
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش *** هر نفس با بوی رحمان می وزد باد یمن
شوکت پورپشنگ و تیغ عالمگیر او *** در همه شهنامه ها شد داستان انجمن
خِنگ چوگانی چرخت رام شد در زیر زین *** شهسوار چون به میدان آمدی گویی بزن
جویبار ملک را آب روان شمشیر توست *** تو درخت عدل بنشان بیخ بدخواهان بکن
بعد ازین نشگفت اگر با نکهت خُلق خوشت *** خیزد از صحرای ایذج نافه ی مشک ختن
گوشه گیران انتظار جلوه خوش می کنند *** بر شکن طرف کلاه و برقع از رخ برفکن
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش *** ساقیا می ده به قول مستشار مؤتمن
ای صبا بر ساقی بزم اتابک عرضه دار *** تا ازان جام زرافشان جرعه ای بخشد به من
1. تاج پادشاهی گل از سوی باغ نمایان شد؛ گل سرخ شکوفا شد، خدایا! آمدنش بر درخت ها و گل های دیگر مبارک باد.
2. این جلوس شاهانه در جای خود بسیار زیبا و دلپسند بود تا اینکه هر کس به جای مناسب خودش بنشیند و ادّعای مقابله با او را نداشته باشد.
3. به انگشتری سلیمان، سرانجام خوش و نیک را مژده بده که اسم اعظم خداوند دست دیو و شیطان را از او کوتاه کرد؛ به لطف خداوند، بدخواهان دیگر قدرتی ندارند.
4. این خانه تا ابد، آباد و مأمور باد؛ زیرا که هر لحظه باد یمن از خاک درگاهش بوی خوش رحمان را با خود می آورد.
5. شکوه و جلال پور پشنگ و شمشیر جهانگیر او در همه ی شاهنامه ها نقل هر مجلس و محفل شده است.
6. ای شهسوار دلیر و چالاک! اسب تیزرو فلک مطیع و فرمانبردار تو شد؛ حالا که به میدان آمدی و به سلطنت رسیدی، گویی بزن؛ یعنی با قدرت حکومت کن.
7. شمشیر برنده ی تو مانند آب روان برای جویبار مُلک توست؛ پس درخت عدالت را بنشان و ریشه دشمنان بدخواه را بکن؛ با قدرت، عدالت را برقرار کن.
8. بعد از این تعجّب آور نخواهد بود اگر بر اثر اخلاق خوب و نیکوی تو از صحرای ایذج بوی دل انگیز نافه ی خشک ختن به مشام برسد.
9. درویشان و خلوت نشینان آرزو دارند که تو با روی خوش بر آنها جلوه گر شوی؛ پس گوشه ی کلاهت را بر شکن و فخر و مباهات کن و نقاب از چهره برافکن و جلوه گر شو.
10. با عقل خود مشورت کردم، گفت:ای حافظ! شراب بنوش و خوش باش؛ پس ای ساقی! به قول این مشاور مورد اعتماد، شراب بده تا بنوشم و مست شوم.
11. ای باد صبا! به ساقی مجلس عیش و شادی مجلس اتابک، این پیام را برسان که از آن جام زرافشان پادشاه، جرعه ای به من بنوشانند.
باقریان موحد، رضا؛ (1390)، شرح عرفانی دیوان حافظ بر اساس نسخه دکتر قاسم غنی و محمد قزوینی، قم: کومه، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}